کد مطلب:149251 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

ماجرای دانشگاه شیراز
یادم هست در حدود هشت سال پیش در دانشگاه شیراز از من برای سخنرانی دعوت كرده بودند (انجمن اسلامی آنجا دعوت كرده بود). در آنجا استادها و حتی رئیس دانشگاه، همه بودند. یكی از استادهای آنجا - كه قبلا طلبه بود و بعد رفت آمریكا تحصیل كرد و دكتر شد و آمد و واقعا مرد فاضلی هم هست - مأمور شده بود كه مرا معرفی كند. آمد پشت تریبون ایستاد (جلسه هم مثل همین جلسه خیلی پرجمعیت و باعظمت بود) یك مقدار معرفی كرد: من فلانی را می شناسم، حوزه ی قم چنین، حوزه ی قم چنان و... بعد در آخر سخنانش این جمله را گفت: «من این جمله را با كمال جرأت می گویم: اگر برای دیگران لباس روحانیت افتخار است، فلانی افتخار لباس روحانیت است». از این حرف آتش گرفتم. ایستاده سخنرانی می كردم، عبایم را هم قبلا تا می كردم و روی تریبون می گذاشتم. مقداری حرف زدم، رو كردم به آن شخص گفتم: آقای فلان! این چه حرفی بود كه از دهانت بیرون آمد؟! تو اصلا می فهمی كه چه داری می گویی، من چه كسی هستم كه تو می گویی فلانی افتخار این لباس است؟ با اینكه من آن وقت دانشگاهی هم بودم و به اصطلاح ذوحیاتین بودم، گفتم: آقا! من در تمام


عمرم یك افتخار بیشتر ندارم، آن هم همین عمامه و عباست. من كی ام كه افتخار باشم؟! این تعارفهای پوچ چیست كه به همدیگر می كنیم؟! ابوذر غفاری را باید گفت افتخار است؛ این اسلام است كه ابوذر پرورش داده است. عمار یاسر افتخار اسلام است؛ اسلام است كه عمار یاسر پرورش داده است. بوعلی سینا افتخار اسلام است؛ اسلام است كه نبوغ بوعلی سینا را شكفت. خواجه نصیرالدین افتخار اسلام است، صدر المتألهین شیرازی افتخار اسلام است، شیخ مرتضی انصاری افتخار اسلام است، میرداماد افتخار اسلام است، شیخ بهایی افتخار اسلام است. اسلام، افتخار البته دارد؛ یعنی فرزندانی تربیت كرده كه دنیا روی آنها حساب می كند و باید هم حساب كند، چرا كه اینها در فرهنگ دنیا نقش مؤثر دارند. دنیا نمی تواند قسمتی از كره ی ماه را اختصاص به خواجه نصیرالدین ندهد و نام او را روی قسمتی از كره ی ماه نگذارد، برای اینكه او در بعضی كشفیات كره ی ماه دخیل است. او را می شود گفت افتخار اسلام. ماها كی هستیم؟! ما چه ارزشی داریم؟ ما را اگر اسلام بپذیرد كه اسلام افتخار ما باشد، اسلام اگر بپذیرد كه به صورت مدالی بر سینه ی ما باشد، ما خیلی هم ممنون هستیم. ما شدیم مدالی به سینه ی اسلام؟! ماها ننگ عالم اسلام هستیم، اكثریت ما مسلمانها ننگ عالم اسلام هستیم. پس تعارفها را كنار بگذاریم؛ آنها تعارف است.

در مورد حسین بن علی بحق می شود گفت كه به اصل امر به معروف و نهی از منكر ارزش و اعتبار داد؛ آبرو داد به این اصلی كه آبروی مسلمین است. اینكه می گویم این اصل آبروی مسلمین است و به مسلمین ارزش می دهد، از خودم نمی گویم، عین تعبیر آیه ی قرآن است: «كنتم خیر امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر» [1] ببینید قرآن چه تعبیرهایی دارد! به خدا انسان حیرت می كند از این تعبیرهای قرآن: «كنتم خیر امة اخرجت للناس» شما چنین بوده اید («بوده اید») در قرآن در این گونه موارد یعنی «هستید»)، شما با ارزش ترین ملتها و امتهایی هستید كه برای مردم به وجود آمده اند. ولی چه چیز به شما ارزش داده است و می دهد، كه اگر آن را داشته باشید با ارزش ترین امتها هستید؟ «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر» اگر امر به معروف و نهی از منكر در میان شما باشد، این اصل به شما امت مسلمان ارزش می دهد. شما به این دلیل با ارزش ترین امتها هستید كه این اصل را دارید (كه در صدر اول هم چنین بوده است)؛


این اصل به شما ارزش داده است. پس آیا آن روزی كه این اصل در میان ما نیست، یك ملت بی ارزش می شویم، بله همین طوراست. ولی حسین به این اصل ارزش داد. گاهی ما امر به معروف و نهی از منكر می كنیم، ولی نه تنها به اصل ارزش نمی دهیم بلكه ارزشش را پایین می آوریم. الآن در ذهن عامه ی مردم، به چه می گویند امر به معروف و نهی از منكر؟ یك مسائل جزئی، نمی گویم مسائل نادرست (بعضی از آنها نادرست هم هست)، ولی اینها وقتی در كلش واقع شود زیباست. مثلا اگر امر به معروف و نهی از منكر كسی فقط این باشد كه آقا! این انگشتر طلا را از دستت بیرون بیاور، این در جای خودش درست است، حرف درستی است اما نه اینكه انسان هیچ منكری را نبیند جز همین یكی، جز مسأله ی ریش، جز مسائل مربوط به مثلا كت و شلوار.

یكی از آقایان می گفت: شخصی را دیدم كه درباره ی شخصی دیگری خیلی قر می زد. دیدم در حد تكفیر و تفسیق، درباره ی او عصبانی است. گفتم: مگر او چه كرده كه تو او را اینقدر بد می دانی (یك آدم بد ملعون جهنمی)؟ گفت: آخر او «لب بر گردون پیرهن آدمیه» یعنی پیراهنش یقه دار است (خنده ی حضار). حال وقتی كه نهی از منكر ما در این حد بخواهد تنزل كند، ما این اصل را پایین آورده ایم، حقیر و كوچك كرده ایم. آن آمر به معروف و ناهی از منكرهایی كه در كشور سعودی هستند، آبروی امر به معروف و نهی از منكر را برده اند؛ فقط یك شلاق به دست گرفته كه كسی مثلا [كعبه یا ضریح پیغمبر را] نبوسد. این دیگر شد نهی از منكر!

ولی حسین را ببینید! امر به معروف و نهی از منكر، كار او بود از بیخ و بن. به تمام معروفهای اسلام نظر داشت و فهرست می داد، و نیز به تمام منكرهای جهان اسلام.

می گفت: اولین و بزرگترین منكر جهان اسلام خود یزید است: «فلعمری ما الامام الا العامل بالكتاب، القائم بالقسط و الدائن بدین الحق» [2] امام و رهبر باید خودش عامل به كتاب باشد، خودش عدالت را بپا دارد و به دین خدا متدین باشد. آنچه را كه داشت، در راه این اصل در طبق اخلاص گذاشت. به مرگ در راه امر به معروف و نهی از منكر زینت بخشید، به این مرگ شكوه و جلال داد. از روز اولی كه می خواهد بیرون بیاید، سخن از مرگ زیبا می گوید. چقدر تعبیر زیباست! هر مرگی را نمی گفت زیبا، مرگ در


راه حق و حقیقت را زیبا می دانست: «خط الموت علی ولد ادم مخط القلادة علی جید الفتاة» [3] چنین مرگی مانند یك گردنبند كه برای زن زینت است، برای انسان زینت است. صریحتر، آن اشعاری است كه در بین راه وقتی كه به طرف كربلا می آمد می خواند، كه احتمالا از خود ایشان است و احتمالا هم از امیرالمؤمنین علی علیه السلام است:



و ان تكن الدنیا تعد نفیسة

فدار ثواب الله اعلی و انبل



اگر چه دنیا قشنگ و نفیس و زیباست اما هر چه دنیا قشنگ و زیبا باشد آن خانه ی پاداش الهی خیلی قشنگتر و زیباتر و عالیتر است.



و ان تكن الاموال للترك جمعها

فما بال متروك به المرء یبخل



اگر مال دنیا را آخرش باید گذاشت و رفت، چرا انسان نبخشد، چرا انسان به دیگران كمك نكند، چرا انسان خیر نرساند؟



و ان تكن الابدان للموت انشأت

فقتل امری بالسیف فی الله افضل [4] .



اگر این بدنها آخر كار باید بمیرد، آخرش اگر در بستر هم شده باید مرد، در مبارزه با یك بیماری و یك میكروب هم شده باید مرد، پس چرا انسان زیبا نمیرد؟ پس كشته شدن انسان به شمشیر در راه خدا بسیار جمیلتر و زیباتر است. در همین جا دعا می كنم و همه شما را به خدا می سپارم.

پروردگارا! سینه های ما را برای فهم حقیقت اسلام مشروح بفرما.

پروردگارا! توفیق انجام وظایف و مسؤولیتهایی را كه به عهده ی ما گذاشته ای عنایت بفرما.

پروردگارا! دشمنان اسلام را سرنگون بفرما، خیر دنیا و آخرت به همه ی ما كرامت كن، اموات ما را مشمول عنایت و مغفرت خود قرار بده.

رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات



[1] آل عمران / 110.

[2] ارشاد مفيد، ص 204.

[3] بحارالانوار، ج 44 / ص 366.

[4] مناقب ابن شهر آشوب، ج 2 / ص 213.